جدال فرم و محتوا

نکته های نویسندگی ۴
دی ۸, ۱۳۹۹
نکته های نویسندگی ۵
دی ۱۰, ۱۳۹۹
نکته های نویسندگی ۴
دی ۸, ۱۳۹۹
نکته های نویسندگی ۵
دی ۱۰, ۱۳۹۹

جدال فرم و محتوا

فرم و محتوا

جستار در باره فرم و محتوا، منتشر شده در کافه داستان

غالب مردم بر این باورند که ادبیات رشته‌ای‌ صرفاً ذوقی ا‌ست. این افراد، به طور معمول  توجّه کمتری به  قفسه کتاب‌های  مربوط به «نقد»، «نظریه ادبی» و «ساختارگرایی در ادبیات» کتاب فروشی‌ها  داشته‌اند. با نگاهی دقیق و مطالعه‌ای عمیق، می‌توان به دیدگاهی متفاوت در این زمینه ‌رسید.

ابتدای امر، آنچه که در این میان به ذهن متبادر می‌شود، «نگاه علمی» به ادبیات است. امّا در ادامه رسیدن به این مفهوم دارای اهمیّت است که ادبیات، نه ‌تنها به ذات «علم» محسوب می‌شود، بلکه علمی میان رشته‌ای و بسیط است. مشخّص است که نادیده‌گرفتن علم، لزوماً به معنای بهره‌نبردن از آن نیست. برای مثال زمانی بوده که مردم  قانون جاذبه را نمی‌شناختند، امّا بی‌گمان از وجودش متأثّر بودند.

فرم و محتوا در طی تاریخ

تا اواخر قرن ۱۹ میلادی، علوم مختلف، به‌ خصوص رشته‌های علوم انسانی تقسیم‌بندی کلّی‌تری داشت؛ اما در نهایت، حتّی علم فلسفه به عنوان پادشاه علوم انسانی از اریکه قدرت به زیر آمد و به شاخه‌های تخصّصی‌تری تقسیم شد. در همین بین، زبان‌شناسانی مثل دو سوسور و یاکوبسن به تحلیل عمیق‌تر این شاخه از علوم انسانی پرداختند. تقریباً از زمان سوسور توجّه بیشتری به ساختار زبان شد. البتّه این‌که سوسور و سایر زبان‌شناسان چگونه از «گفت‌وگو» به «زبان» و «ساختار» آن رسیدند در این مبحث نمی‌گنجد؛ امّا آنچه حائز اهمیّت است، توجّه برخی از منتقدان به مسئله «بوطیقا»ست. مفهومی که حتّی ارسطو هم به آن نگاهی ویژه‌ داشت. در واقع بوطیقا یا سخن‌شناسی، دانش صُوَر و مقولات ادبی است. زیبایی‌شناسی ظاهر و قالب متون ادبی چه در نظم و چه در نثر از مقوله‌هایی‌ست که خلاف آنچه تصوّر می‌شود – یعنی آن ‌که محدود به فرم و قالب است- تأثیری  فراوان در روند القای معنا به مخاطب دارد.

نکته کلیدی ذکر این مطلب است که یک نویسنده یا شاعر باید بداند «زبان» به معنی اصول، قواعد زبانی و ساختار جمله، ابزاری ا‌ست که می‌تواند در خدمت‌ نویسنده باشد. یعنی با به‌کارگیری انواع جمله‌بندی‌های مختلف و جابه‌جایی‌های هدفمند ارکان جمله می‌توان در مواقع مناسب و مرتبط، ضرب‌آهنگ داستان را تغییر داد، حال و هوای شعر را متفاوت و در  مجموع، مخاطب را بیش از پیش درگیر حال و هوای داستان و شعر کرد.

لازم به توضیح است که اصولاً  نظریه‌ها با این روش (روش علمی) به دست می‌آید:

نظریه‌های زبان‌شناسی و ساختار در ادبیات هم از این قاعده، مستثنا نیست. بورخس (نویسنده و شاعر و ادیب آرژانتینی) می‌گوید: «اگر می‌توانستم هر صفحه‌ای را که امروز نوشته می‌شود، طوری بخوانم که در سال ۲۰۰۰ خوانده خواهد شد، ادبیات سال ۲۰۰۰ را می‌شناختم». به دو موضوع می‌رسیم:

  • آیا می‌شود متنی را نوشت که در همه ادوار بتوان یک برداشت از آن داشت؟
  • بورخس به این مسئله آگاه است که زبان موجودی زنده است و در طول تاریخ دچار تغییرات زبانی می‌شود.
    تغییر زبان خود به خود مورد اوّل را رد می‌کند، ضمن اینکه به ‌طور کلّی به تعداد انسان‌ها، تنوّع برداشت وجود دارد. اما می‌توان با کمک علم تأویل، ساختارشناسی و مطالعه تغییرات زبان در طول تاریخ، نظری نزدیک‌تر به آثار مکتوب داشته باشیم. سوسور هم با تحلیل‌ها و موشکافی و بررسی زبان و ادبیات رایج به قواعد زبانی در خصوص فرم و محتوا رسید. این جدّی‌ترین سرآغاز علم ادبیات بود و پس از او، مفسّران و منتقدان و نظریه‌پردازان به «علم تأویل»، «نقد»، «ساختار» و «هرمُنوتیک» رسیدند. هرچند پیش از آن،  فلاسفه از ظرف داستان استفاده می‌کردند تا پیام خود را صمیمانه‌تر و شاید هنرمندانه‌تر به گوش مردم برسانند امّا منتقدان به پیروی از ارسطو به قالب، بوطیقا و ظاهر و زیبایی‌شناسی توجّه داشتند.

ذکر این نکته جالب است که عارفان ایرانی نیز در سده‌های پیشین، بر سر مسئله فرم و محتوا به مباحثه پرداخته‌اند. مولانا در اهمیّت معنا، به نسبت قالب در دفتر دوم مثنوی اشاره‌ای دارد:

ای برادر قصّه چون پیمانه است  مـعنی اندر وی، مثـال دانه است
دانــه مـعنی بگیرد  مرد عقل  ننگرد پیمانه را چون گشت نقل

یا حافظ که در غزلی می‌گوید: «چون جمع شد “معانی”، گوی “بیان” توان زد» که اشاره مستقیم به جایگاه معنا در ذهن دارد.
امّا در مقابل، اوحدالدّین کرمانی  نیز در یک رباعی، در عرفات‌العاشقین، از اهمیّت فرم و زبان، سخن گفته است:

زان مــی‌نگرم به چشم سر در «صورت»زیرا که ز «معنی» است اثر در «صورت»
این عالم «صورت» است و ما در «صوَر»یم«معنی» نـتوان  یافت  مگر در «صورت»

ژیرمونوسکی می‌گوید در ادبیات خلّاق، اصلاً چیزی به معنای محتوا وجود ندارد! محتوا، همان چیزی است که از طریق صورت به وجود می‌آید. به زبان ساده، محتوا دارای وجود مستقلّی نیست تا در برابر صورت قرار گیرد یا از ترکیب محتوا و صورت، اثر ادبی به وجود آید. صورت است و صورت است و صورت. هنگامی که صورت، از ویژگی خلّاق برخوردار شد، محتوا زاده می‌شود. حتّی «زاده می‌شود» هم شاید تعبیری مناسب نباشد، زیرا تفکیک محتوای هنری از صورت در ذهن به راحتی امکان‌پذیر نیست.

در کل می‌توان گفت به‌دست‌آوردن «علم تأویل» راه را برای شناخت هموار می‌کند تا خواسته بورخس نیز به واقعیّت نزدیک‌تر شود. گرچه برای شناخت بیشتر باید به تطبیق ادبیات با علومی مانند تاریخ، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و روان‌شناسی هم پرداخت و با آنها نیز دست و پنجه نرم کرد.

سیدمحمدحسین حسینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *