داستاننویسی پیشرفته آنلاین
اردیبهشت ۷, ۱۴۰۰سانسور، مسبب گردهافشانی
آذر ۲۹, ۱۴۰۰اعتدال بینظیر فصلهای زندگی
دیدمت با تارهای مو که برپیشانیات…
با همان شلوار جین و عینک و بارانیات
شعر میخواندی و میخندیدی و من گیج و مات
محو بودم در تو و آن لهجهٔ تهرانیات:
«ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال»
وای! میمیرم من ازاین گونه حافظ خوانیات
دیدنت اسطورهٔ صبح نخستین بود و من
عشق را دیدم درون هیأت انسانیات
اعتدال بینظیر فصلهای زندگیست
گونههای برفی و لبهای تابستانیات
مثل مولانا چهل سال پیاپی یافتم
شمس را درچشمهای مست ترکستانیات
تا که در یک ظهر تابستان تجلی کرد عشق
زیر پلک نیمه باز خسته و بارانیات
حیف اما زود رفتی و رها کردی مرا
در نبودنهای حسرت آور طولانیات
مثل شمعی ایستادم روبهروی هر چه شب
سوختم تا شهره باشم در بلاگردانیات
آه ای ماه بلند قلههای دور دست
مهربانتر باش با این یار شهرستانیات