افروز بی فروغ
آبان ۵, ۱۳۹۷موزاییک بازی در سینما
آبان ۲۳, ۱۳۹۷جاده قدیم یا راهی تکراری
نقد فیلم «جاده قدیم» منتشر شده در روزنامه قانون
«جاده قدیم»، محلی است در حاشیه شهر و البته محلی که جدیترین حادثه فیلم در آنجا رخ میدهد و به زعم من راهی کهنه و تکراری است که منیژه حکمت برای چندمین بار از آن گذر میکند. تقابل سه زن از سه نسل متفاوت، از دغدغههای منیژه حکمت بوده و هست: پیرزنی ساده و سنتی ایرانی، زنی جوان موفق و از قضا آسیب پذیر و دختری امروزی و خوش گذران.
اگر بخواهیم از منظر پیرنگ به فیلمنامه نگاه کنیم با زنی روبهرو هستیم که شب عید نوروز از طریق یک راننده غیر معتبر دزدیده میشود، به او تعرض شده و دچار اختلال روانی میشود. پیرنگی ساده و تکراری. اما حکمت حتی در خرده روایتها و حلقههای وصل و ایجاد تفاوت چشمگیر با نمونههای تکراری، تلاش هم نکرده است.
منیژه حکمت در شخصیت پردازی هم ناکام مانده است. همهی کاراکترهای فیلم، تیپ هستند و هیچکدام دارای ویژگی خاص و برجسته برای تبدیل شدن به شخصیت نیستند. مینو نماینده زنان دهه۴۰ است. با ثبات، قوی، مصمم و موفق. نسلی از زنان ایرانی که سردمداران زنانی بودند که بعد از فارغ التحصیلی در مدرسه به تحصیلات آکادمیک روی آوردند و ادامه تحصیل دادند و جذب بازار کار شدند. این تیپ افراد عموما، هم در امر خانه داری منظم و اصولی اند و کوتاهی ندارند و هم در کار موفق و سرآمدند. در میان این نسل با این ویژگیها، کمتر بانویی را میبینیم که سیگار بکشد، حکمت اما برای تبدیل مینو از تیپ به شخصیت دست به این کار زده که اگر اینطور باشد ناکام مانده است.
روند خطی و خسته کننده فیلم نه فقط برای خرده روایت هایی است که کمکی در پیشبرد داستان ندارد، که بهخاطر کاراکتر هایی است که تا انتها اضافه میشوند ولی نقشی در داستان ندارند.
مینو که زنی مدیر و توانمند است، در همین شرایط سخت روحی هم، به همه اطرافیان و همه جزییات توجه دارد. بعد از اینکه چند روزی خود را در اتاق حبس کرده و در خلوت خود به سر میبرد، بیرون میآید. برای تولد دخترش، طبق سنوات پیشین، خودش کیک درست میکند و نمیگذارد از بیرون کیک بگیرند. او همچنان به فکر جنین ناخواسته پریسا نیز هست که نگذارد بچه را بیندازد. و البته با وجود اینکه مرخصی استعلاجی دارد، در لحظه آخر جلوی وام درد سر ساز یکی از مشتریان بانک را – که توسط معاون شعبه پیگیری شده بود – میگیرد. چیزی که مشخص و بدیهی است در روند روایت یک داستان«تصادف» وجود ندارد، جاده قدیم اما پر است از اتفاقاتی که بی هیچ مقدمه و پیش زمینهای رخ میدهند و این مینو است که مثل یک ناجی افسانهای در واپسین ثانیههای هر اتفاق ناگوار وارد میشود.
مینو فداکارانه همه اتفاقات، مصیبتها و ماجراهای چالشی را یا کتمان میکند یا خود به گردن میگیرد. واسطه حرف زدن پسران با پدرشان است. تنشهای درون خانوادگی را به جان میخرد و سعی بر حفظ روابط خانوادگی دارد. مینو از نسل زنانی است که هم سایهمردسالاری پدر را بر خود حس میکند و هم میداند که همسرش زیر سلطه پدر قرار دارد. با این وجود مینو استقلال خود را دارد.
اگر قرار باشد یک نکته مثبت در فیلم پیدا کنیم، به شروع خوب میتوان اشاره کرد. جاده ناهموار، طولانی و پر پیچ و خم با موسیقی اضطرابزا که با روند فیلم همگونی خوبی دارد. ولی باید بدانیم یک شروع خوب همیشه توقع مخاطب را بالا میبرد و اگر نتوانیم ادامهای شایسته و در خور شروع داشته باشیم با شکست مواجه میشویم. منیژه حکمت این شروع خوب را ادامه نمیدهد به طوری که به یکی از فیلمهای کلیشهای و پر از شعار بدل میشود.
جاده قدیم برشی یک ماهه از زندگی مینویی است که در شب تحویل سال دزدیده میشود، مورد تجاوز قرار میگیرد و تا ۲۸ روز بعد مدام این قضیه را انکار میکند. او از همه دوری میکند و نمیگذارد کسی، حتی شوهرش به او نزدیک شود. این رفتار مینو یکی از واکنشهای دفاعی است که زنان مورد تعرض از خود بروز میدهند.
فیلمنامه، یا داستانی که پایان روشنی دارد بی شک ضعیف است و با شکست مواجه خواهد شد. روند معرفی کاراکتر مینو و بازگشتش به زندگی عادی قبل از این رویداد، طوری است که مخاطب پایان فیلم را حدس میزند و برایش روشن است که مینو بر خلاف میلش تن به مشاوره میدهد، کما اینکه به لیلی میگوید اگر پیش مشاور بروم، پیش آشنای تو نمیروم. در دقایق پایانی فیلم و در واپسین لحظات شاهدیم تصمیم او از نرفتن پیش مشاور عوض شده و با مراجعه به مشاور، داستان را توضیح میدهد. حکمت برای فرار از سادگی، رو به تعلیق مجازی میآورد. گرهافکنیهایی که در طول فیلم ایجاد میکند نه در روند فیلم نقش به سزایی دارد و نه حتی تا انتها به گشایش میرسد؛ مثل اینکه چرا شیدا نه به پدرش رفته و نه به مادرش. در داستانهای موفق کاراکترها هنگام ورود، نقش و مسئولیت مشخصی دارند و پردازش میشوند. خیل زیادی از کاراکترها و شخصیتهایی که پیاپی و بی وقفه وارد میشوند، مجال تمرکز و تفکر را از مخاطب میگیرد به حدی که خط سیر داستان گم میشود. اتفاقی که نویسنده در این فیلمنامه به وجود آورده است هم، دقیقا همین است. به طوری که تا انتها برای مخاطب حضور لیلی، مهرو، مهرداد و بهرام جای سوال است و اینکه دقیقا چه باری از داستان را با خود حمل میکنند.
1 Comment
فیلم رو ندیدم اما با این پیرنگ ک طرحی که شما نوشتین انگار صدها فیلم در این وادی دیدم…