سانسور، مسبب گرده‌افشانی

اعتدال بی‌نظیر فصل‌های زندگی
اردیبهشت ۱۳, ۱۴۰۰
القای هراس به جان مخاطب
اسفند ۸, ۱۴۰۱
اعتدال بی‌نظیر فصل‌های زندگی
اردیبهشت ۱۳, ۱۴۰۰
القای هراس به جان مخاطب
اسفند ۸, ۱۴۰۱

سانسور، مسبب گرده‌افشانی

گرده افشانی داستان منتشر شده در کافه داستان

تابلو «بوسه» اثر گوستاو کلیمت

عنوان و اسم «ادبیات» برگرفته از ریشه «ادب» و بی­‌شک نیازمند مراعات هنجارهای رفتاری در اجتماع ا‌ست. اما واقعیّت این است که ادبیات، رسالت اخلاقی ندارد. پس از بررسی سیر تاریخی ادبیات داستانی جهان، به این می‌رسیم که نه‌تنها الزام به پند و اندرز، سال‌هاست که از ادبیات رخت بسته، بلکه ملزم به رعایت اصول اخلاقی هم نیستیم. پس هدف از ادبیات چیست؟

پیش از هر چیز باید آگاه باشیم که ادبیات برگرفته از بطن جامعه است و می‌تواند لایه پنهان بسیاری از اتّفاق­‌ها  و حتّی آسیب‌های اجتماعی را هویدا سازد که البتّه اگر درایتی باشد، می‌تواند از تکرار آسیب جلوگیری کند. همان‌طور که سارتر گفت: «ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ را بگیرد، شاید نتواند از مرگ یک کودک جلوگیری کند، امّا می‌تواند کاری کند که جهان به آن فکر کند.» در واقع نویسنده و مؤلف به عنوان فرد صاحب اندیشه و قلم و کسی که می‌تواند با روشنفکری خود، روشنگری کند، همین که بتواند سایرین را به فکر وادار کند و آگاه سازد، رسالت خویش را به انجام رسانده است.

«ناباکوف» در کتابی اختلال «پدوفیل» را در قالب یک روایت با طول و تفصیل بیان کرده است. در گذشته ارتباط با کودک مرسوم بود. اما امروزه این مسئله در روان‌شناسی به عنوان یک اختلال جنسی شناخته می‌شود که عوارضی جدی روحی و جسمی بر قربانی و حتی متجاوز دارد. سانسور این‌گونه موضوعات در ادبیات و درپوش گذاشتن بر این اختلال موجب رواج زیرزمینی کودک‌آزاری می‌شود و روز به روز گسترش می‌باید؛ امّا اگر همین مسئله توسط نویسنده بیان شود، جامعه متوجّه آن می‌شود و کارشناسان امر، بررسی می‌کنند و بالطبع، از فراگیر شدن آن جلوگیری می‌شود. اما مسئله اینجاست که برای باورپذیری و همانندسازی ادبیات روایی باید بر این عقیده باشیم که زیر پوست شهر، اتفاق­‌های طبیعی و غریزی، در حال وقوع است و به طور مشخّص جای آن در ادبیات نیز نباید خالی باشد. مگر می‌شود نویسنده در بحران‌های مختلف داستان، هنگام ترس، وحشت، خشم ، استرس و شادی و … از تغییرات ظاهری و هورمونی انسان‌ها چشم‌پوشی کند؟ به همین دلیل غرایز جنسی هم قابل کتمان نیست.

عنصرالمعالی در قابوس‌نامه گفته است: «بدان ای پسر که آفریدگار ما -جلّ جلاله-  چون خواست که جهان آبادان بماند  اسباب نسل پدید کرد و شهوت جانور را سبب کرد، هر چند غرض، شهوت نبود اما مضاعف شعف، ایشانست…»، همین‌طور مولوی در مثنوی کم از این حرف‌ها نزده است. این جمله و نظایر این گواه این است که در ادبیات ما نیز این آزادی بیان و اندیشه وجود داشته است. شایان توجه است که هر چه که به گذشته ادبیات خودمان می‌نگریم و عقب‌تر می‌رویم بیشتر شاهد این قبیل مسائل هستیم. آن زمان ممیزی وجود نداشت، اما شاعران و نویسندگان، بیانی درست‌تر و خلاقانه‌تر داشتند و صرفاً از این مبحث به عنوان ابزاری برای جلب توجّه یا جذب مخاطب استفاده نمی‌کردند.

یکی از اصولی که باید در داستان رعایت شود، اصل باورپذیری‌ است. به ­طور مثال هیچ زنی به طریق گرده‌افشانی باردار نمی‌شود. بنابراین برای همانندسازی و باورپذیری مخاطب، نویسنده نیازمند استفاده از اروتیک در داستان است. برخی هم بر این عقیده‌اند که لزوم به بیان جزئیات نیست؛ امّا روایت روابط جنسی در خلال داستان بیانگر جهان‌بینی نویسنده در مورد «فمینیسم» یا مردسالاری او است؛ همین‌طور برداشت وی از جامعه‌ و محیط اجتماعی‌اش به این پدیده است که بر اساس شواهد و قراین می‌شود به اختلاف فرهنگ‌های مختلف، ظلم به زنان در ادوار مختلف و سوء‌استفاده‌های متعدّد پی برد.

«فروید» در مورد رابطه جنسی  نظریات بسیار مفصّلی دارد. او میزان و نوع رابطه از نظر تعداد دفعات، شدّت و خشونت و یا آرامش و حتّی الفاظی که در آن زمان بیان می‌شود را بیانگر تیپ شخصیّت، میزان عشق و یا شدّت انزجار، فشارها و اضطراب‌های طرفین رابطه می‌دانست. به­ طور مثال در کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند»، ما شاهد روابط جنسی دو نفر قبل از یک عملیات چریکی در بحبوحه  جنگ جهانی هستیم – که البتّه در نسخه  فارسی این کتاب، تیغ تیز سانسور آسیب جدّی به اثر زده است- امّا در نسخه  اصلی ملاحظه می­‌شود که «همینگوی» چقدر درست، به‌جا و بر اساس ضرب‌آهنگ داستان این روابط را بیان می‌کند. این که چه زمان از داستان، روابط بین آن دو فرد برای کاهش استرس و پایین آوردن پایه‌های اضطراب بوده است و یا نه، در اثر تغییرات هورمونی انجام می‌شد و حتّی کجای داستان عشق حقیقی میان آن دو موج می‌زد. همان‌طور که پیش­تر گفته شد، ادبیات روایی برگرفته از واقعیّت است و با احساسات و روابط انسانی و اجتماعی درآمیخته شده است. نادیده گرفتن روابط انسانی و اجتماعی تاثیر مخرّب بر اثر ادبی دارد و آسیب جدّی به شخصیّت‌پردازی، روابط علیّ معلولی و همین‌طور شاکله  اصلی کار می‌زند.

شایان ذکر است که داستان و روایت در هر نوع و سبک و ژانری که باشد نیازمند رعایت قواعد است. جذابیّت داستان به اندازه  نگه‌داشتن اتفاق­‌های داستانی‌ست و به همه عناصر داستان از جمله حواث و رویدادها و همین‌طور شخصیّت‌­پردازی باید در خدمت پیرنگ باشد و نباید هر چیز را به شکل انزجارآوری در داستان آورد. به طور مثال در رمان «همسایه‌ها» از احمد محمود شاهد روابط جنسی به طور دقیق و کامل هستیم. خاطرنشان می‌کنم این رمان، یک شاهکار در ادبیات فارسی است و یک نمونه کامل از روایت رئالیستی است. اما نویسنده، همه این روابط را در پیشبرد داستان استفاده کرده و بر درون‌مایه و عمق اثر افزوده است. نه اینکه مثل بسیاری از نویسنده‌های امروزی از اروتیک استفاده کند فقط برای جذب مخاطب و فروش بیشتر.

در نهایت اضافه کنم نه تنها مسائل جنسی و حواشی آن می‌تواند کامل­‌کننده داستان باشد و شخصیّت‌پردازی و اتّفاق­‌های داستانی و روابط بین فردی را عیان کند؛ بلکه می‌تواند روابطی که خارج از عرف- حتّی عرف جهانی-  باشد و به عنوان تجاوز، اختلال و یا هر آسیب اجتماعی دیگر را آشکار سازد و البتّه هر ناهنجاری و آسیبی در اجتماع نیز می‌تواند در ادبیات بروز و ظهور پیدا کند، چرا که ادبیات انعکاس جهان است و جهان از همین حوادث تشکیل شده‌ است؛ قتل، دزدی، تجاوز، فساد و… یا اگر از روابط عاطفی بین انسانی سخن به میان می‌آوریم، تنها زن و مرد را بیان می‌کنیم چون بسیاری بر این عقیده‌اند که رابطه فقط با جنس مخالف ممکن است، نادیده گرفتن قشر رنگین‌کمانی هر جامعه، انکار کردن وجود آنهاست.

البتّه که همیشه گفته‌اند و گفته‌ایم و خواهند گفت که تیغ تیز نابخرد سانسور عوارضی بیش از لطمه‌زدن به ادبیات و آثار ادبی دارد و آن نادیده‌گرفتن اقشار مختلف اجتماع و همین‌طور آسیب‌های مختلف اجتماعی‌ست. اگر نویسنده بتواند آزادانه اتفاقات درون جامعه را بیان کند، مخاطب نیز با آن آشنا می‌شود، به مرور آن را می‌پذیرد و آگاهانه با قاطبه افراد جامعه ارتباط خواهد گرفت.

اینها تنها بخش‌های کوچکی از نمود دنیای حقیقی در ادبیات هستند، چه بسا مسائلی بیشتر و گسترده‌تر در جهان ما وجود دارند که ما خود نیز برآیند آنهاییم که البتّه سانسور سبب شده است که این بن‌مایه‌های ذاتی پنهان بمانند و در ادبیات ایران جایگاهی نداشته باشند‌؛ امّا بر این نکته  تأکید دارم که «همواره  بی‌بند و باری بعد از دوران خفقان، به مراتب خطرناک‌تر از آزادی ا‌ست؛ هرچه میزان و زمان خفقان بیشتر، توحّش نیز بیشتر».

سیدمحمدحسین حسینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *