بازی با شخصیت ها

نقد، شمشیر برّان یا نگاه تیزبین
آذر ۱۵, ۱۳۹۷
دقیقه به دقیقه همراهی با نویسنده
دی ۶, ۱۳۹۷
نقد، شمشیر برّان یا نگاه تیزبین
آذر ۱۵, ۱۳۹۷
دقیقه به دقیقه همراهی با نویسنده
دی ۶, ۱۳۹۷

بازی با شخصیت ها

نقد کتاب «من هنوز بیدارم» منتشر شده در روزنامه قانون

نگاهی به خاله فرح و شمعدانی ها

شخصیت پردازی در داستان را نمی‌شود در یک جستار و نقد کوتاه توضیح داد اما باید به این نکته اشاره کرد که خلق یک شخصیت چنان باید با ظرافت صورت گیرد که مو لای درزش نرود. توجه به همه جزییات ریز و درشتِ ظاهری و باطنی، خلق و خو و حتی ماجراهایی که یک شخص پشت سر گذاشته و به آن نقطه از زندگی‌اش رسیده، برای نویسنده باید که مهم باشد.

اگر قرار باشد دختری نصفه و نیمه دلبری کند و روحیه شیطنت آمیز و سرکار گذاشتن داشته باشد بی شک باید به خلق یک شخصیت متفاوت فکر کرد. استفاده از کاراکتر های تکراری و کلیشه ای کمکی به ما نخواهد کرد.

مریم ایلخان در داستان «خاله فرح و شمعدانی‌ها» چنان به زیبایی خاله فرح را توصیه کرده و روحیاتش را شرح داده است که نه تنها برای مخاطب اثرگذار و لذت بخش است، بلکه به خاطر تبدیل شدن از تیپ به شخصیت، از نگاه منتقدان هم قابل تحسین است.

خاله فرح دلبری می‌داند ولی ابزار دلبری ندارد. اگر قرار باشد برای دلبری و جذب جوانان پسر بچه ها خود را بیاراید از هر چیزی بهترین استفاده را می‌کند. رژگونه و رژلب، فرمالیته است وقتی می‌شود با نیشگون و دندان رنگ و لعاب به صورت داد. برای ایجاد یک خال که می‌خواهد زیبایی اش را تکمیل کند، یک مداد «بل» کافی است. با توجه به اطلاعاتی که داریم، می‌شود فهمید خاله فرح برای کدام دوره تاریخی‌است. اسم کاراکتر و نوع آرایشش، (که لپ باید گلی باشد و خال بالای لب باید بدرخشد) گواه از دهه‌ای است که او متولد شده است و زندگی کرده. با همه‌ این تفاسیر اما خاله فرح همچنان کمی کار دارد تا تبدیل به یک شخصیت خاص شود.

طنازی خاله که فقط برای دوران نوجوانی اش نیست و تا پیری ادامه می‌یابد خود کافی است تا همه آنچه را که باید در کنار هم داشته باشیم.

واکنش دفاعی در انسان وقتی شکل می‌گیرد که احساس ضعف می‌کند. خاله فرح برای کتمان نصفه و نیمه بودنش از عشق و عاشقی هم می‌گذرد و فقط دلبری می‌کند. او حتی به جان جمال جلالی عاشق سینه چاکش رحم نمی‌کند. تا اینکه مادرش ماجرا را شرح می‌دهد و جمال را از خودکشی منصرف می‌کند.

وقتی که اهل محل متوجه موضوع می‌شوند که او نصفه و نیمه است؛ فرار را ترجیح می دهد و خانه‌شان را عوض می‌کند.بعد از سال‌ها او را به «بهشت» که خانه سالمندان است می‌برند.او هنوز هم همان روحیات را دارد و از همان حربه‌ها استفاده می‌کند تا دل پیر مردهای «بهشت» را اسیر خود کند. در این میان مردی که همسایه بهشت است باز هم دلباخته او می‌شود و خاله به هدف خودش می‌رسد.

اما در نهایت خاله در ۷۰ سالگی تن به ازدواج می‌دهد، با کسی که مثل خود خاله فرح نصفه است. کسی که سال‌ها ادیب بوده و از عشق نافرجام می‌نوشته. او همان جمال جلالی است که در پایان ماجرا به‌هم می‌رسند و خاله فرح‌آخرین شیطنت خودش را هم انجام می‌دهد و اقوام را برای عروسی نداشته دعوت می‌کند.

نگاهی به کارتُنک

کارتنک تار می‌زند و هر پشه‌ای را که به حریمش وارد شود در چنگالش گرفتار می‌کند و می‌بلعد، درست مثل حاجی داستان کارتنک.

«کارت‍نک» روایت زنی‌است که در بستر بیماری است. و از گردن به پایین بدنش غیر قابل حرکت است. با توجه به المان های درون داستان، دوره تاریخی و زندگی زن و حاجی به زمانی بر می‌گردد که چاق بودن ملاک سلامتی بود و از نشانه‌های زیبایی. برای همین زن خدمتکار مدام به زن حاجی می رسد که از چشم نیفتد.او که روی تخت دراز به دراز افتاده بدون تحرک است. از صداهای اطراف می فهمد که حاجی و دیگران چه می‌کنند.از ویژگی خاص قلم«ایلخان» نشان دادن محض است. همان‌طور که قبلا نیز گفته شده، آنچه که به زیبایی یک داستان می‌افزاید، «شرح» است؛ نه «توضیح». ترس زن راوی به ظاهر از پشه و کارتنک است. اما چیزی که پایان داستان با آن مواجه هستیم اختیار زن دیگر برای حاجی است.

تلاقی این دو موضوع به خوبی نشان می‌دهد ذات و اصل ترس زن از چیست؟

از آن سو، در زندگی این چند نفر (حاجی، زن راوی و خدمتکاران) روح مرد سالاری حاکم است.به طوری که حتی اگر راوی ناتوان هم نبود، توان حرف زدن در مقابل تصمیمات حاجی را نداشت.

اما اگر بخواهیم هر دو داستان را از منظر فمینیستی بررسی کنیم به این نکته حایز اهمیت می‌رسیم که در هر دو داستان زنان دست و پا بسته‌اند. هم«خاله فرح» نصفه و نیمه است و هم «زن حاجی» از گردن به پایین بی حس است. چیزی که ایلخان می خواهد این را فریاد بزند و اعلام کند در زندگی‌های سنتی و مردسالارانه تحت هر شرایطی زنان گنگ بودند و اراده ای از خود به خصوص در تصمیم ‌گیری‌های مهم نداشتند.

2 Comments

  1. رقیه بصیرتی گفت:

    مشتاق شدم این کتاب رو بخونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *