استقبال از بردگی، فرار از روزمرگی
تیر ۲۴, ۱۳۹۹انسان کامل یا انسان سالم (۱)
مرداد ۱۹, ۱۳۹۹زندگی زناشویی با طعم قتل
نقد رمان پنهانی منتشر شده در «کافه داستان»
رمان پنهانی، نسترن خالصی
«آنچه داستان برای ما میخواهد روایت کند، ترتیبی از ماوقع است.»
روایت شناسان این تعریف کلی را ارائه دادهاند و میگویند مهم این نویسنده است که بخواهد با چه ترتیبی وقایع را برای ما بازگو کند، آیا براساس توالی زمان یا زمان پریشی.
در این نظریه گفته میشود؛ ماوقعی وجود دارد که روایت آن را به ما نشان میدهد و این روایت در اختیار نویسنده است تا “لانگ” را یعنی همان ماوقع را ذره ذره به مخاطب خود عرضه کند.
در نظریه روایت شناسی سه مفهوم اساسی وجود دارد که از نگاه ژرار ژنت به طور مختصر بیان میکنیم.
۱. کانونی سازی: این مولفه مشخص میکند که رویدادها از نگاه چهکسی روایت میشوند، یعنی روایت با تمرکز برکدام شخصیت کانونی سازی میشود.
۲. زمان روایت: این مفهوم ساماندهی زمان روایت را مشخص میکند و بر سه قسم است؛
الف؛ ترتیب زمانی؛ متوالی یا زمان پریش.
ب؛ تداوم یا هماهنگ ضرباهنگ روایت، کند یا تند بیان شدن رویدادها.
ج؛ بسامد که مشخص میکند یک رویداد در چه بازه زمانی رخ داده و چه میزان روایتش تطویل یافته است.
۳. صدای راوی: این مولفه نشان میدهد که راوی کیست، در چه زمانی و از چه جایگاهی دارد روایت میکند.
***
رمان پنهانی نوشته نسترن خالصی از دیدگاه روایتشناسانه به راحتی میتواند مورد بررسی قرار گیرد چرا که هر سه مفهموم این نظریه ادبی را در خود جای داده است.
خلاصه:
زندگی زن بارداری است، که شوهرش کسی را کشته. ترس لو رفتن توسط پیرمردی را دارند که شاهد دفن کردن جنازه بود. زن برای آرامش شوهرش، پیرمرد را که آلزایمر دارد میکشد. مرد که همچنان عذاب وجدان دارد، حلقه و ساعت دست مقتول را میفروشد و به همسرش، راوی داستان، میدهد تا پول را به دست زن مقتول برساند.
در فصل دوم برشی از زندگی زنی را داریم که مردش از خانه بیرون میرود و دیگر برنمیگردد. و زن با مرد دیگری وارد رابطه میشود اما نمیتواند به آن ادامه دهد و دلتنگ شوهرش میشود. زن قاتل مدام به دنبال اوست، سایه به سایه دنبالش میکند و هراس او را بیشتر میکند. در این فصل صدای راوی عوض میشود که مخاطب را وارد دنیای زن مقتول اول میکند. لحن و زبان روایتگر خیلی گزارشی میشود و فراتر از توانایی این زاویه دید در ذهن شخصیت داستان میرود.
با توجه به شتابزدگی نویسنده و کوتاه بودن این فصل نسبت به فصل اول، فاصله مخاطب از داستان زیاد میشود که البته در فصل سوم، فصل نهایی، دوباره به راوی اول داستان برمیگردیم. اما در فصل دوم نویسنده نتوانسته پرداخت خوبی ارائه دهد و فقط انگار گزارشی مختصر از زاویه دیگر داستان ارائه کرده است.
کانونی سازی:
روایت از نگاه زن حامله ای روایت میشود که تمرکز داستان بر روی او و زندگی اوست که تحت تاًثیر ماوقع قرار گرفته.
یکی از ویژگیهای برجسته این رمان، بخشهایی است که راوی از درونیات خود میگوید و میخواهد با خواب و رویا و گذشته خود کدهایی به مخاطب بدهد. دیگر ویژگی برجسته آن، تصویر سازی صحنههایی است که درگیر جنایت، رخوت و یا ترس و تنهایی میشود.
و مهمتر از همه تعلیق اثر در ابتداست که همان چند سطر اول مارا وارد کشمکش داستان میکند.
زمان روایت:
نویسنده از تکنیک زمان پریشی استفاده کرده تا به طور قطره چکانی به مخاطب خود اطلاعات بدهد و ذهن او را وادار به چیدن این پازل جنایی_معمایی کند و به خوبی توانسته این پرشهای زمانی را با بخش بخش کردن روایت بپردازد که یکی از ویژگیهای مثبت این اثر است، خواننده در هر بخش احساس ناکامی پیدا میکند اما میفهمد که در چند صفحه دیگر میتواند به نتیجهای دست پیدا کند.
هر بخش سوالی در ذهن مخاطب ایجاد میکند اما پاسخی برای بخشهای قبلی هم دارد. البته این دو سوال باقی میماند که «چرا پدرام کسی را میکشد؟» و «تکلیف جنین داخل شکم راوی چه میشود؟»
این دو کدهایی است که در روند داستان دائم به ما القا شد اما روی هوا رها شدند.
تداوم زمان در روایت این داستان گاهی تند و گاهی کند است و نویسنده گاهی انگار این تداوم از دستش خارج میشود و جایی خیلی تند رویدادها را کنار هم میگذارد و روایت میکند و گاهی خیلی کند آنهارا با جزئیات اضافه کش میدهد.
صدای راوی:
راوی این رمان، اول شخص است و درون رویداد، یعنی شخصیت خود درون ماقع قرار گرفته و دارد با آن دست و پنجه نرم میکند ،و شیوه این صدا متناوب است به طوری که در زمان در حرکت است ،مثلا در حال حاضر خاطرهای از گذشته را بیان میکند. این صدا، صدای زنی است با شانههای پهن و موهای لخت که تا زیر گوشش آمده. انتخاب این راوی برای داستان انتخاب درست و هوشمندانهای است؛ چراکه راوی تنهاست و با نوع روایتش تنهایی را فریاد میزند و با نادیده گرفتن عمدی جنینش نیز بیشتر میخواهد این تنهایی را نشان دهد. اما نویسنده خطرات این زاویه دید در امان نبوده و درگیر گزارش دادن و نصیحت کردن میشود و گاهی حتی مرز بین تک گویی درونی و بیرونی را در هم ادغام میکند و خواننده را سردرگم میکند، گاهی خواننده را انگار مخاطب قرار میدهد که با مابقی روایت همخوانی ندارد.
شعارهای نویسنده در بسیاری از بخشهای داستان دیده میشود که به خط روایی جذاب داستان، صدمه میزند.
شخصیت پردازی:
نویسنده کاملا علنی و آشکارا شخصیتها را معرفی میکند و توسط راوی تمام ظواهر و ویژگیهای رفتاری شخصیتهارا به ما میگوید و اجازه نمیدهد خود مخاطب با دیدن آنها شخصیت را بشناسد.
شخصیتهای راوی و پدرام پویا هستند و در روند داستان دچار تحولاتی میشوند که شرایط و حواشی زندگی برایشان ایجاد میکند. شروع داستان صحنهای است که راوی چشمش به اسلحه روی میز میخورد. چیزی که اوایل احساس میکرد بدشگون است اما رفته رفته نظرش برگشت.
نتیجه:
محتوا و پرداخت اثر به طور کلی در سطح خوبی قرار دارد، لیکن توصیفات، درونیات و جزئیاتی بیان میشد که نیاز روایت نبود، و اطلاعاتی داده نشد که نیاز روایت بود و ذهن خواننده را اسیر سوالهای بی پاسخ خود گذاشت.
سیدمحمدحسین حسینی
2 Comments
این کتاب رو خوندم. نقد کاملی بود. درود برشما
ممنونم از حسن توجه و دقت شما