​‌فیلم‌نگاری یک داستان عاشقانه، سرگردانی نسل دهه ۶۰

سقراط را به کلاس درس بیاوریم
خرداد ۲۱, ۱۳۹۸
موسی، اولین منتقد بشر
مرداد ۱۵, ۱۳۹۸
سقراط را به کلاس درس بیاوریم
خرداد ۲۱, ۱۳۹۸
موسی، اولین منتقد بشر
مرداد ۱۵, ۱۳۹۸

​‌فیلم‌نگاری یک داستان عاشقانه، سرگردانی نسل دهه ۶۰

نقد کتاب «فیلم نگاری یک داستان عاشقانه» منتشر شده در ایبنا

میترا عرفانی خانقاهی نماینده‌ موفقی از دهه‌ خودش است، او بعد از سال‌ها فیلم‌نامه‌نویسی داستان بلندش را چاپ کرده‌ اما باز هم از تخصص و حرفه‌ اصلی‌اش دور نشده‌ است، او در هر فصل یک فیلم را به عنوان شاهد مثال می‌آورد و حوادث داستانش را با یک فیلم سینمایی موفق گره‌ می‌زند. در کتاب فیلم‌نگاری یک داستان عاشقانه زن و مرد جوانی بعد از گذراندن رابطه‌ای عاشقانه از هم جدا می‌شوند و حالا در نامه‌هایی عاشقانه از خاطرات و احساسات خود سخن می‌گویند. کتاب از زبان مهدی و میتراست، هر فصل را یکی از شخصیت‌­ها روایت می‌کند.

مهدی مرد جوانی‌ست که با دختری به نام میترا آشنا شده او را شرلی صدا می‌زند و او را تجسم تمام رویاهای زنانه‌اش می‌داند. مرد عاشقی‌ که اهمیت زندگی‌اش شرایط حال اوست و با احساساتش تعریف می‌شود او عاشق است و تمام زندگی‌اش زیر سایه قدرت عشق میترا نابود شده است این سایه آن‌قدر قدرت‌مند است که زمانی که مهدی قصد دارد با زن دیگری ازدواج کند در عکس‌هایشان سایه زن دیگری روی دیوار است.

میترا کامل‌تر معرفی می‌شود ما از خانواده او اطلاعات به‌دست می‌آوریم از خاله و خواهرش که با او زندگی می‌کنند و احساس مادرانه‌ای که به خواهرش دارد. میترا زن کاملی‌ست که پیش از سنش نقش مادری پذیرفته این نقش به حدی عمیق است که زمانی که با بیتا و مهدی بیرون رفته خواهرش به مهدی بابا می‌گوید.

از نظر روایت با یک داستان بدون پیرنگ روبه‌رو هستیم، نویسنده نتوانسته یک روایت اصلی و قوی برپایه‌ روابط علی و معلولی برای کل داستان خلق کند ولی با ساخت و پرداخت خرده‌روایت‌های شخصیت‌محور فقر پیرنگ را جبران کند.

شخصیت‌ها بار داستان را به دوش می‌کشند، توحید پسر جوانی که نوازنده‌ زیرزمینی است نمونه‌ای از جوانانی است که قربانی آرزوهای بلندشان می‌شوند. آرزوهایی که جامعه‌ سنتی ایران هنوز توان هضم و درک آن را ندارد. توحید تناقضی از دو نسل است او فرزند شهید است اما مسیری که انتخاب کرده چندان برپایه عرف نیست.

مهران مرد جوان و به ظاهر روشن‌فکری است که از حقوق زنان دفاع می‌کند اما زمانی که همسرش تصمیم می‌گیرد دوباره به دانشگاه برود و درس بخواند نمی‌تواند با شخصیت جدید او کنار بیاید. می‌فهمیم او زن مطیع و بدون فکری را دوست دارد که درخانه کیک می‌پخت و همواره او را تایید می‌کرد. همسر او سراغ فلسفه و یا ادبیات نرفته بلکه مهندسی عمران را انتخاب کرده و این زبان دو شخصیت را از هم بیشتر دور کرده است.
بیتا خواهر میترا دختر نوجوانی است که نمی‌خواهد درس بخواند، می‌خواهد بوکس کار کند و از جنگیدن لذت می‌برد او تصمیم دارد از قالب سنتی زن ضعیف خارج شود. بیتا توضیح ندادن را به دروغ گفت ترجیح می‌دهد او نماینده دهه هفتاد در داستان است نسلی که شاید نداند چه چیزی می‌خواهد اما می‌داند چه چیزی نمی‌خواهد.

علی‌رضا یکی از شخصیت‌های پررنگ داستان است او در مرز سنت و مدرنیته ایستاده، اعتقادات مذهبی دارد اما قصد ندارد به شیوه‌ سنتی زندگی کند. شخصیت‌ها و روایت زندگی هرکدام داستان را پیش می‌برد و اجازه نمی‌دهد مخاطب داستان را گم کند. او تصویری از ناکامی روشنفکرانی است که اجازه‌ رشد پیدا نمی‌کنند بارها فیلمش توقیف می‌شود، سرکلاس نمی‌تواند با استاد ارتباط برقرار کند و در پایان پیش از ازدواج می‌میرد.
داستان به فیلم‌هایی مانند اوردت، ماتریکس، کازابلانکا، بی‌خوابی، بیل را بکش، حافظه، هوش مصنوعی، آژانس شیشه‌ای، ارتفاع پست و ادروارد دست قیچی اشاره کرده است. به‌ظاهر این داستان‌ها هیچ نقطه مشترکی با هم ندارند اما در لایه‌ دوم داستان عدم ثبات، زلزل و تردید از مهم‌ترین موضوعات این فیلم‌هاست. تردید در عشق، وجود، دین، حقیقت و آزادی از مهم‌ترین ویژگی‌های این آثار است. نویسنده عکس فیلم‌ها را هم آغاز یا پایان هر فصل می‌‌آورد تا خاطره‌ای بصری هم برای خواننده بسازد و او را ترغیب کند فیلم را ببیند.

تمام شخصیت‌های اصلی متولد دهه شصت هستند و بزرگ‌ترین چالشی که در این داستان با آن روبه‌رو هستیم عدم ثبات شخصیت‌هاست، این عدم ثبات و اطمینان تا آن‌جا پیش می‌رود که در روایت اصلی داستان هم متوجه نمی‌شویم چرا میترا و مهدی از همدیگر جدا شده‌اند. مساله دلیل جدایی آن‌ها نیست مساله غم و اندوهی است که راه فراری برایش وجود ندارد. زنان و مران داستان قصد دارند در مسیری که در رویاهایشان تصویر کرده‌اند قدم بردارند اما این امکان برایشان به‌وجود نمی‌آید، همیشه عامل خارجی نیست که شخصیت‌ها را از رسیدن به هدفشان باز‌می‌دارد بلکه تناقض درونی نسلی است که کودکی‌اش را با صدای بمباران و استرس جنگ گذرانده‌اند و بعد با امید، فعالیت سیاسی را بخشی از زندگی خود قرار داده‌اند اما هرگز نتوانستند درست تصمیم بگیرند چه چیزی می‌خواهند و چه چیزی نمی‌خواهند.

 نگاه زنانه نویسنده خواننده‌ای که از شرایط سخت زنان اطلاع دارد را با خود بیشتر همراه می‌کند اما نمی‌تواند در نگاه افرادی که مردسالارانه دنیا را می‌بینند خوشایند باشد. میترا عرفانی در فیلم‌نگاری یک داستان عاشقانه احساسات را از حدود یک داستان عامه‌پسند فراتر می‌برد و عشق را با روایت شخصی خودش در بستری از حوادث مشترک برای یک نسل روایت می‌کند. او کتابش را عصاره دهه۶۰ می‌خواند و قصد دارد خودش و هم‌نسل‌هایش را در میان گمشدگان کتابش پیدا کند و توانسته است با قرار دادن تفکر خودش در مرکز این کتاب از پس این کار به خوبی بربیاید.

1 Comment

  1. رقیه بصیرتی گفت:

    به زودی می‌خونمش و نقد رو مجدد می‌خونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *